جدول جو
جدول جو

معنی دم جنباندن - جستجوی لغت در جدول جو

دم جنباندن
(پَ کَ دَ)
حرکت دادن دم. جنبانیدن سگ و خران دم خود را. (از یادداشت مؤلف) :
سگ پی لقمه چو دم جنباند
عاقل آن را نه تواضع خواند.
جامی.
، کنایه است از تملق و مزاج گویی، و آن از دم جنباندن سگ مأخوذ است، زیرا سگ در پیش صاحب خود چنان کند. تملق و تبصبص نمودن. تملق. تبصبص. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دم جنبانک
تصویر دم جنبانک
پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد، دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیجه، دم سیچه، سریچه، سیسالنگ، کراک، آبدارک
فرهنگ فارسی عمید
(حَ فِ گُ دَ / دِ زَ دَ)
سر تکان دادن، سر تکان دادن ستایش و تحسین را. باتکان دادن سر نمودن خشنودی و رضایت را:
به بایستگی خورد و جنباند سر
که خوردی ندیدم بدینسان دگر.
نظامی.
ز جنباندن بانگ چندین جرس
سری در سماعش نجنباند کس.
نظامی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
دست جنبانیدن. عجله کردن. شتاب کردن: دست بجنبان، بشتاب. عجله کن ! ، به حرکت درآوردن دست به قصد دفاع:
دست نی تا دست جنباند به دفع
نطق نی تا دم زند از ضر و نفع.
مولوی.
، فرار کردن
لغت نامه دهخدا
(دُ جُمْ نَ)
صفراغون. طرغلودیس. دم به آب زنک. خاطف ظله. رفراف. دم تک. عصفورالشوک. (یادداشت مؤلف). پرنده ای است کوچک از راستۀ سبکبالان جزو گروه دندانی نوکان، خاکستری رنگ به اندازۀ گنجشک که غالباً در کنار آب نشیند و دم خود را حرکت دهد. دمتک. دمسنجه. طرغلودیس. عصفورالشوک
لغت نامه دهخدا
(غَ کَ / کِ دَ / دِ)
که دم جنباند. که در حال جنباندن دم است. (یادداشت مؤلف) ، متملق. متبصبص. چاپلوس. (یادداشت مؤلف).
- دم جنبان شدن، جنبانیدن دم. کنایه از تملق و چاپلوسی کردن:
موبموی هر سگی دندان شده
وز برای حیله دم جنبان شده.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سر جنباندن
تصویر سر جنباندن
حرکت دادن سر، تحسین کردن تمجید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست کوچک از راسته سبکبالان جزو گروه دندانی نوکان خاکستری رنگ به اندازه گنجشک که غالبا در کنار آب نشیند و دم خود را حرکت دهد دمتک دمسنجه طرغلودبس عصفور الشوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم جنبان
تصویر دم جنبان
متملق، چاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست جنباندن
تصویر دست جنباندن
((~. جُ دَ))
کنایه از فرار کردن، جنبانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم جنبانک
تصویر دم جنبانک
((دُ. جُ نَ))
پرنده ای است کوچک از راسته سبک بالان جزو گروه دندانی نوکان، خاکستری رنگ به اندازه گنجشک که غالباً در کنار آب می نشیند و دم خود را تکان می دهد، دمتک، دمسنجد، طرغلودیس، عصفور الشوک
فرهنگ فارسی معین